حالت دل برده. عشق. محبت. بیخودی. وجد. جذبه: خواندن بی درد از افسردگیست خواندن بادرد از دل بردگیست. مولوی. ای حیات عاشقان در مردگی دل نیایی جز که در دلبردگی. مولوی. رجوع به دل برده و دل بردن شود
حالت دل برده. عشق. محبت. بیخودی. وجد. جذبه: خواندن بی درد از افسردگیست خواندن بادرد از دل بردگیست. مولوی. ای حیات عاشقان در مردگی دل نیایی جز که در دلبردگی. مولوی. رجوع به دل برده و دل بردن شود
حالت و چگونگی دل زده. دل زده بودن. بی میلی و بی رغبتی پس از میل و رغبتی که بود. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، سرخوردگی و سیری از چیزی. رجوع به دل زده و دل زدن شود
حالت و چگونگی دل زده. دل زده بودن. بی میلی و بی رغبتی پس از میل و رغبتی که بود. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، سرخوردگی و سیری از چیزی. رجوع به دل زده و دل زدن شود
شیفته و عاشق خود کردن. دل ربودن. دلربائی کردن. اصباء. تصبّی. تهنید. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) : دلم ببردی جان هم ببر که مرگ به است ز زندگانی اندرشماتت دشمن. فرخی. میی کو مرا ره به منزل برد همه دل برند او غم دل برد. نظامی. زلف تو دل همی بردم از میان چشم نبود شگفت دزدی چابک ز هندوان. کمال اسماعیل. دل عارفان ببردند و قرار پارسایان همه شاهدان به صورت تو به صورت و معانی. سعدی. چون دل ببردی دین مبرصبر از من مسکین مبر با مهربانان کین مبر لاتقتلوا صید الحرم. سعدی. دل بردی و تن زدی همان بود من با تو بسی شمار دارم. سعدی. دستان که تو داری ای پریزاد بس دل ببری به کف و معصم. سعدی. به دستهای نگارین چو در حدیث آیی هزار دل ببری زینهار از ین دستان. سعدی. سبی، دل بردن معشوق عاشق را. (از منتهی الارب)
شیفته و عاشق خود کردن. دل ربودن. دلربائی کردن. اصباء. تَصَبّی. تَهنید. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) : دلم ببردی جان هم ببر که مرگ به است ز زندگانی اندرشماتت دشمن. فرخی. میی کو مرا ره به منزل برد همه دل برند او غم دل برد. نظامی. زلف تو دل همی بردم از میان چشم نبود شگفت دزدی چابک ز هندوان. کمال اسماعیل. دل عارفان ببردند و قرار پارسایان همه شاهدان به صورت تو به صورت و معانی. سعدی. چون دل ببردی دین مبرصبر از من مسکین مبر با مهربانان کین مبر لاتقتلوا صید الحرم. سعدی. دل بردی و تن زدی همان بود من با تو بسی شمار دارم. سعدی. دستان که تو داری ای پریزاد بس دل ببری به کف و معصم. سعدی. به دستهای نگارین چو در حدیث آیی هزار دل ببری زینهار از ین دستان. سعدی. سَبْی، دل بردن معشوق عاشق را. (از منتهی الارب)
بیدل. دل از دست داده. دل برده شده. که کسی دل از وی برده باشد. عاشق. دلباخته: کرم زین بیش کن با مردۀ خویش مکن بیداد بر دل بردۀ خویش. نظامی. پیش تو استون مسجد مرده ایست پیش احمد عاشقی دل برده ایست. مولوی
بیدل. دل از دست داده. دل برده شده. که کسی دل از وی برده باشد. عاشق. دلباخته: کرم زین بیش کن با مردۀ خویش مکن بیداد بر دل بردۀ خویش. نظامی. پیش تو استون مسجد مرده ایست پیش احمد عاشقی دل برده ایست. مولوی
(باغبانی) گیاهانی را گویند که بواسطه زیبایی برگ یا رنگین بودن برگها بمنظور تزیین در باغها و اطاقها نگهداری میشوند. مهمترین گیاهان گل برگی عبارتند از نخل بادبزنی شویدی (شبتی) بگونیا سرخس سرو موز و غیره
(باغبانی) گیاهانی را گویند که بواسطه زیبایی برگ یا رنگین بودن برگها بمنظور تزیین در باغها و اطاقها نگهداری میشوند. مهمترین گیاهان گل برگی عبارتند از نخل بادبزنی شویدی (شبتی) بگونیا سرخس سرو موز و غیره